Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-05-01@18:26:42 GMT

زنگ تلفن، زن غریبه را در کمد دیواری رسوا کرد

تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۶۱۱۷۳

زنگ تلفن، زن غریبه را در کمد دیواری رسوا کرد

 به گزارش تابناک به نقل از جوان، زنی که برای سرقت وارد یک خانه شده بود، وقتی در کمد دیواری پنهان شد به تله افتاد.
 

مأموران پلیس مبارزه با سرقت تهران وقتی در خانه‌ای مشغول نمونه‌برداری از صحنه سرقت بودند با شنیدن صدای زنگ تلفن همراه از داخل کمد دیواری سارق را بازداشت کردند.

چندی قبل تلفنی به مأموران پلیس تهران خبر رسید سارق یا سارقانی به خانه‌ای در یکی از خیابان‌های شمال تهران دستبرد زده و مقدار زیادی دلار به ارزش حدود یک میلیارد تومان سرقت کرده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با اعلام این خبر تیمی از مأموران راهی محل شدند و دریافتند محل حادثه خانه دو طبقه‌ای است که ساکنان آن چند روزی مسافرت بوده‌اند و سارق هم از این فرصت استفاده کرده و دست به سرقت زده‌است.

از سوی دیگر در بررسی‌ها مشخص شد سارق به احتمال زیاد فرد آشنایی بوده، چون بدون تخریب قفل در و با کلید یدک یا شاه‌کلیدی که داشته در را باز و اموال با ارزش پیر‌زن پولدار را سرقت کرده‌است.

شاکی به مأموران گفت: «خانه‌ای که زندگی می‌کنیم خانه پدری‌مان است و من همراه همسرم و فرزندانم در طبقه اول و مادرم که پس از فوت پدرم تنها شد، در طبقه دوم زندگی می‌کند. مادرم مدتی قبل بیمار شد و فکر کردیم نیاز به مراقبت دارد و به همین دلیل زن میانسالی را برای کمک حال مادرم استخدام کردیم. او معمولاً هر روز به خانه مادرم می‌آمد و آشپزی و کار‌های خانه را انجام می‌داد و بعد به خانه‌اش بر می‌گشت. چند ماه قبل حال مادرم بهتر شد و از طرفی هم مستخدم خانه‌اش گفت مادرش بیمار شده و باید برای پرستاری او به شهرستان برود. او تسویه‌حساب کرد و رفت و بعد از آن هم ما برای انجام کار‌های مادرم زن دیگری را به نام ثریا استخدام کردیم و الان او هر روز به خانه ما می‌آید. چند روز قبل همراه مادرم به مسافرت رفتیم و امروز وقتی به خانه برگشتیم، دیدیم همه وسایل خانه به هم ریخته‌است و تمامی دلار‌های مادرم سرقت شده‌است.»

با شکایت مرد جوان، مأموران فیلم دوربین‌های مداربسته را بررسی کردند، اما هیچ ردی از متهم پیدا نکردند. از سوی دیگر شکایت‌های زیادی با موضوع سرقت از خانه زنان و مردان سالخورده در اداره پلیس طرح شد. همه شاکیان چند ماه قبل از سرقت، زن میانسالی را که با مشخصات ظاهری یکسان برای پرستاری و انجام کار‌های خانه استخدام کرده‌بودند، اما پس از تسویه وی و گذشت چند ماه به خانه آن‌ها دستبرد زده شده‌بود.

در حالی که هر روز به تعداد شاکیان افزوده می‌شد، اتفاق عجیبی مأموران را به سارق رساند. چند روز قبل، مأموران پلیس با تماس تلفنی مردی که از خانه‌اش سرقت شده‌بود برای بررسی صحنه سرقت و نمونه‌برداری به خانه‌ای در شمال تهران رفته‌بودند که با صدای زنگ تلفن همراهی در محل حادثه روبه‌رو شدند. صدای زنگ تلفن همراه از تلفن همراه مأموران و هیچ یک از اعضای خانه نبود و همین موضوع آن‌ها را شگفت‌زده کرده‌بود. صدای زنگ چند باری در خانه طنین‌انداز شد و سکوت خانه را شکست، اما ثانیه‌هایی بعد صدای زنگ تلفن همراه ناگهان قطع شد و دوباره سکوت نفس‌گیری در خانه حاکم شد.

تیم بررسی صحنه جرم و اعضای خانواده چشم به هم دوخته و همگی در شوک بودند. به نظر می‌رسید غیر از این افراد، فرد دیگری هم در خانه مخفی شده‌است که صدای آرامی به گوش مأموران رسید. زنی به آرامی می‌گفت گرفتار شده‌ام تماس نگیر تا ردم را پیدا نکنند. صدا از داخل کمد دیواری به گوش می‌رسید و مأموران هم به آرامی در کمد دیواری را باز کردند و با زن میانسالی که خودش را به سختی داخل آن جا داده‌بود، روبه‌رو شدند.

مأموران پلیس دریافتند زن میانسال فتانه نام دارد و مستخدم قبلی این خانه بوده‌است. ساعتی قبل برای سرقت وارد خانه می‌شود که صاحبخانه سر می‌رسد و او هم داخل کمد دیواری مخفی می‌شود، اما بد‌شانسی می‌آورد و شوهرش که بیرون منتظر او بوده با او تماس می‌گیرد.

پس از دستگیری متهم، مأموران شوهر وی را هم در بیرون از خانه بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.

وی در بازجویی‌ها با اعتراف به سرقت‌های سریالی گفت: «شوهرم معتاد به مواد‌مخدر بود و همیشه مشکل مالی داشتیم و به همین دلیل من سرقت می‌کردم. چند سال قبل زندان افتادم و وقتی آزاد شدم، مجبور بودم رد مال کنم، اما پولی نداشتم. به همین دلیل شوهرم پیشنهاد داد به عنوان خدمتکار از خانه‌های زنان و مردان پولدار سرقت کنم. من در سایت‌های مجازی آگهی کار می‌دادم و وقتی برای خدمتکاری یا پرستاری استخدام می‌شدم، اوراق شناسایی جعلی می‌دادم تا پس از سرقت شناسایی نشوم. از طرفی تلاش می‌کردم اعتماد صاحبخانه را جلب کنم و بعد در فرصتی مناسب از روی دسته کلید آن‌ها کلید یدک تهیه می‌کردم. مدتی بعد ادعا می‌کردم مادرم بیمار شده و باید برای پرستاری به شهرستان بروم و با این شیوه تسویه‌حساب می‌کردم. معمولاً بعد از چند ماهی وقتی متوجه می‌شدم صاحبخانه به مهمانی یا مسافرت رفته با کلید یدک وارد خانه می‌شدم و اموال با ارزش آن‌ها را که محل نگهداری آن را هم می‌دانستم، سرقت می‌کردم. روز حادثه وقتی وارد خانه شدم صاحبخانه هم سر رسید و من داخل کمد دیواری مخفی شدم. شوهرم داخل خیابان منتظر من بود و وقتی دید من خیلی دیر کرده‌ام، نگران شده‌بود و با من تماس گرفت که دستم رو شد.»

تحقیقات از زن و شوهر سارق ادامه دارد.

منبع: تابناک

کلیدواژه: فساد چای دبش قاسم سلیمانی افزایش قیمت اینترنت همراه حمله تروریستی کرمان مأموران پلیس مبارزه با سرقت ماموران پلیس دزد فساد چای دبش قاسم سلیمانی افزایش قیمت اینترنت همراه حمله تروریستی کرمان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۶۱۱۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • درآمد ۱۵۰میلیونی مالخری وسوسه‌کننده است
  • معمای اتوبان
  • دستگیری سارقان اماکن خصوصی و خانه باغ‌ها در مهاباد
  • دستگیری سارق انباری خانه‌ها در تهران
  • اعتراف به ۴۰ فقره سرقت از انباری در شرق تهران
  • کشف ۲۶ فقره سرقت از منازل یکی از شهرک های مشهد
  • کشف ۲۶ فقره سرقت از منازل شهرک سیدی مشهد
  • ماجرای تیراندازی در دولت‌آباد چه بود؟
  • سارقان سابقه دار ماهدشت با ۲۵ فقره سرقت دستگیر شدند
  • تیراندازی در دولت آباد برای زمین گیر کردن سارقان